ماهرو. ماه چهر. ماه چهره. ماه دیدار: پریچهره بتی عیار و دلبر نگاری سروقد و ماه منظر. دقیقی. نکرد یاد من و یادگار داد مرا خیال آن صنم ماه منظر آتش و آب. مسعودسعد. با روی تو به لاله و ماهم نیاز نیست زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری. ادیب صابر. و پسری ماه منظر، خورشیدپیکر، چون درّ یتیم از وی یتیم ماند. (سندبادنامه ص 149). کنیزکان ماه منظر و دختران زهره نظررا دید به یمین و یسار تخت ایستاده... (مرزبان نامه ص 248). و رجوع به ماه چهر و ماه دیدار شود، و گاه صفت روی باشد: ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن. حافظ
ماهرو. ماه چهر. ماه چهره. ماه دیدار: پریچهره بتی عیار و دلبر نگاری سروقد و ماه منظر. دقیقی. نکرد یاد من و یادگار داد مرا خیال آن صنم ماه منظر آتش و آب. مسعودسعد. با روی تو به لاله و ماهم نیاز نیست زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری. ادیب صابر. و پسری ماه منظر، خورشیدپیکر، چون دُرّ یتیم از وی یتیم ماند. (سندبادنامه ص 149). کنیزکان ماه منظر و دختران زهره نظررا دید به یمین و یسار تخت ایستاده... (مرزبان نامه ص 248). و رجوع به ماه چهر و ماه دیدار شود، و گاه صفت روی باشد: ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن. حافظ
ایذج، ایذه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، از جاهای تاریخی در ناحیۀ بختیاری است که در 115 هزارگزی مشرق شوشتر واقع شده است و دارای مجسمه ها و معابد و بناها و کتیبه هایی به خط میخی است، (از جغرافیای سیاسی کیهان)، و رجوع به مال امیر و ایذه شود
ایذج، ایذه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، از جاهای تاریخی در ناحیۀ بختیاری است که در 115 هزارگزی مشرق شوشتر واقع شده است و دارای مجسمه ها و معابد و بناها و کتیبه هایی به خط میخی است، (از جغرافیای سیاسی کیهان)، و رجوع به مال امیر و ایذه شود
آنکه چهرۀ او مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره. ماهرو. ماهرخ. زیبارو. صاحب چهرۀ تابان و درخشان همچون ماه: چو نه ماه بگذشت از آن ماه چهر یکی کودک آمد چو تابنده مهر. فردوسی. چنین داد پاسخ که ای ماه چهر درودت ز من آفرین از سپهر. فردوسی. بد از مهر جم شیفته ماه چهر فزون شدش از این مژده برمهر مهر. (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 31). به دل گرمتر شد بت ماه چهر هوا کرد جانش به زندان مهر. (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 221). چو دید ماه به عادت بگفت آنک ماه بشرم گفتمش ای ماه چهر ماه کجاست. عمعق. و رجوع به مادۀ بعد شود
آنکه چهرۀ او مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره. ماهرو. ماهرخ. زیبارو. صاحب چهرۀ تابان و درخشان همچون ماه: چو نه ماه بگذشت از آن ماه چهر یکی کودک آمد چو تابنده مهر. فردوسی. چنین داد پاسخ که ای ماه چهر درودت ز من آفرین از سپهر. فردوسی. بد از مهر جم شیفته ماه چهر فزون شدش از این مژده برمهر مهر. (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 31). به دل گرمتر شد بت ماه چهر هوا کرد جانش به زندان مهر. (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 221). چو دید ماه به عادت بگفت آنک ماه بشرم گفتمش ای ماه چهر ماه کجاست. عمعق. و رجوع به مادۀ بعد شود
به معنی ماه سیام است که ماه مقنع باشد چه آن را به سحرو تزویر ساخته بود. (برهان) (آنندراج) : برده مهش به مقنعه عیدی و چاه سیم آب چه مقنع و ماه مزورش. خاقانی
به معنی ماه سیام است که ماه مقنع باشد چه آن را به سحرو تزویر ساخته بود. (برهان) (آنندراج) : برده مهش به مقنعه عیدی و چاه سیم آب چَه ِمقنع و ماه مزورش. خاقانی
قریه ای است به صعید. (منتهی الارب) (تاج العروس). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان). و در قاموس الاعلام ترکی آمده است: ناحیه ای بدین نام در صعید مصر است.
قریه ای است به صعید. (منتهی الارب) (تاج العروس). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان). و در قاموس الاعلام ترکی آمده است: ناحیه ای بدین نام در صعید مصر است.
از دریاچه های اقلیم سوم (مصر و اسکندریه) بوده است ادریسی آرد: از شهر طناح واقع در کنار شرقی خلیج تنیس بسوی دریاچۀ زار میرود، این دریاچۀ بزرگ و پهناور در نزدیکی فرماء و متصل به دریاچۀ تنیس است، و فاصله آن تادریای نمک 3 میل است و بجز شهر تنیس جزیره دیگری بنام حسن الماء در آن واقع است، این جزیره در جهت فرماء قرار دارد و اسب ملک برذوین که پس از اسلام به خیال فتح شام افتاده بود در نزدیک آن در آب غرق شد، (کتاب ادریسی چ لیدن ص 154)
از دریاچه های اقلیم سوم (مصر و اسکندریه) بوده است ادریسی آرد: از شهر طناح واقع در کنار شرقی خلیج تنیس بسوی دریاچۀ زار میرود، این دریاچۀ بزرگ و پهناور در نزدیکی فرماء و متصل به دریاچۀ تنیس است، و فاصله آن تادریای نمک 3 میل است و بجز شهر تنیس جزیره دیگری بنام حسن الماء در آن واقع است، این جزیره در جهت فرماء قرار دارد و اسب ملک برذوین که پس از اسلام به خیال فتح شام افتاده بود در نزدیک آن در آب غرق شد، (کتاب ادریسی چ لیدن ص 154)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 47 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 47 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)