جدول جو
جدول جو

معنی ماه مصر - جستجوی لغت در جدول جو

ماه مصر
(هَِ مِ)
مرادف ماه کنعان است. (آنندراج) :
ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کند روشن.
صائب (از آنندراج).
رجوع به ماه کنعان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه منیر
تصویر ماه منیر
(دخترانه)
ماه (فارسی) + منیر (عربی) ماه نورانی، ماه درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه منظر
تصویر ماه منظر
(دخترانه)
ماه (فارسی) + منظر (عربی) ماهرو، ماهچهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه آذر
تصویر ماه آذر
(دخترانه و پسرانه)
مرکب از ماه + آذر (آتش)، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه مهر
تصویر ماه مهر
(پسرانه)
ماه محبت، مرکب از ماه + مهر (محبت یا خورشید)، نام پدر ماهیار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(مَ ظَ)
ماهرو. ماه چهر. ماه چهره. ماه دیدار:
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سروقد و ماه منظر.
دقیقی.
نکرد یاد من و یادگار داد مرا
خیال آن صنم ماه منظر آتش و آب.
مسعودسعد.
با روی تو به لاله و ماهم نیاز نیست
زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری.
ادیب صابر.
و پسری ماه منظر، خورشیدپیکر، چون درّ یتیم از وی یتیم ماند. (سندبادنامه ص 149). کنیزکان ماه منظر و دختران زهره نظررا دید به یمین و یسار تخت ایستاده... (مرزبان نامه ص 248). و رجوع به ماه چهر و ماه دیدار شود، و گاه صفت روی باشد:
ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تیره ای ازایهاوند هفت لنگ، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
ایذج، ایذه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، از جاهای تاریخی در ناحیۀ بختیاری است که در 115 هزارگزی مشرق شوشتر واقع شده است و دارای مجسمه ها و معابد و بناها و کتیبه هایی به خط میخی است، (از جغرافیای سیاسی کیهان)، و رجوع به مال امیر و ایذه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ مِ)
کنایه از نیزه و سنان مصری باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نام دبیر انوشیروان. (از فهرست ولف). یکی از دبیران انوشیروان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سدیگر که ماه آذرش بود نام
خردمند و روشن دل و شادکام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
مخفف ماه پاره است و کنایه از صاحب حسن و خوش صورت باشد، (برهان)، ماه پاره، خوش صورت و دارای حسن، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ماه پاره و مهپاره شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
آنکه چهرۀ او مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره. ماهرو. ماهرخ. زیبارو. صاحب چهرۀ تابان و درخشان همچون ماه:
چو نه ماه بگذشت از آن ماه چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ماه چهر
درودت ز من آفرین از سپهر.
فردوسی.
بد از مهر جم شیفته ماه چهر
فزون شدش از این مژده برمهر مهر.
(گرشاسبنامه چ یغمائی ص 31).
به دل گرمتر شد بت ماه چهر
هوا کرد جانش به زندان مهر.
(گرشاسبنامه چ یغمائی ص 221).
چو دید ماه به عادت بگفت آنک ماه
بشرم گفتمش ای ماه چهر ماه کجاست.
عمعق.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(خَ خوا / خا)
شمارندۀ ماه. نشان دهنده ماههای سال: عقربک ماه شمار (در ساعت)
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
ماه بماه، هر ماه و ماهیانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مُ زَوْ وَ)
به معنی ماه سیام است که ماه مقنع باشد چه آن را به سحرو تزویر ساخته بود. (برهان) (آنندراج) :
برده مهش به مقنعه عیدی و چاه سیم
آب چه مقنع و ماه مزورش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(طَ می یَ)
زمین غربی نیل برابر فسطاط. از متنزهات مردم مصر است در ایام نیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
مارماهی، (آنندراج)، قسمی از ماهی بشکل مار، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مار ماهی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قریه ای است به صعید. (منتهی الارب) (تاج العروس). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان). و در قاموس الاعلام ترکی آمده است: ناحیه ای بدین نام در صعید مصر است.
لغت نامه دهخدا
از دریاچه های اقلیم سوم (مصر و اسکندریه) بوده است ادریسی آرد: از شهر طناح واقع در کنار شرقی خلیج تنیس بسوی دریاچۀ زار میرود، این دریاچۀ بزرگ و پهناور در نزدیکی فرماء و متصل به دریاچۀ تنیس است، و فاصله آن تادریای نمک 3 میل است و بجز شهر تنیس جزیره دیگری بنام حسن الماء در آن واقع است، این جزیره در جهت فرماء قرار دارد و اسب ملک برذوین که پس از اسلام به خیال فتح شام افتاده بود در نزدیک آن در آب غرق شد، (کتاب ادریسی چ لیدن ص 154)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دیهی است در مصر واقع در منوفیه. وقبر شیخ راهب معروف در آن است. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام شهری است در صعید مصر واقع در قسمت غربی رود خانه نیل که اکنون اثری از آن نباشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ بَخْ خا)
قریه ای است به مصر (جیزه) که در آنجا سمنت تهیه میشود. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 47 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
غره. اول ماه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر ماه
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماه پار
تصویر ماه پار
زنی بسیار زیبا (همچون ماه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه چهر
تصویر ماه چهر
ماهرو، زیبارو، صاحب چهره تابان
فرهنگ لغت هوشیار
ماهنما، ماهچهر آنچه که دارای منظری چون ماه باشد: ای روی ماه منظر تونوبهار حسن، خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن، (حافظ. 281)، ماه چهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهی مار
تصویر ماهی مار
یکی از اقسام ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی برای فراخواندن گاو ماده به هنگام دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی